برای خانواده نباید مانند گذشته نقش حاشیهای در جریان تربیت فرزندان در نظر گرفت. اولاً از اقتدار و اعتبار نهاد مدرن و تخصصی مدرسه در سایه تحولات اجتماعی کاسته شده و ثانیاً در سایه همین تحولات بر نقش خانواده افزوده شده است. این کاهش و افزایش همزمان، بازنگری در کیفیت تعاملات تربیتی خانه و مدرسه را ضروری میسازد. فرض این نوشتار بر آن است که در جریان قبض و بسط نقشها، هیچیک از دو نهاد خانواده و مدرسه از صحنه حذف نخواهند شد و «مدرسهمحوری» در حال حاضر به «خانوادهمحوری» در آینده تبدیل نمیشود. برقراری تعاملات سازنده میان این دو نهاد ، با محوریت بهبود بخشیدن به عملکرد تربیتی دانشآموز، نیازمند کوششهای نظرورزانه است و تصور بسندگی الگوی موجود مشکلزا ارزیابی میشود. نگارنده با اتکاء به مقوله «فرهنگ خانواده» به کاوش و نظرورزی در این قلمرو پرداخته است. مدعای اصلی نیز چنین است که بهدلیل گونهگونی و ناهمسانی فرهنگها در محیط خانواده یا اصطلاحاً برنامههای درسی متفاوتی که فرزندان در سطح خانواده تجربه میکنند، لازم است تکثر را با محوریت قائل شدن برای برنامهریزیها و اتخاذ تدابیر با طراز محلی، یعنی با عاملیت و مدخلیت مدرسه، بهرسمیت بشناسیم. گرچه در این نگاه تعاملات سامانیافته در سطوح بالاتر از مدرسه نیز مورد انکار قرار نمیگیرد.