مقایسه میان فیلسوفان و نظامهای فلسفی از صدر تاریخ فلسفه تا روزگار ما همواره وجود داشته، چنانکه فارابی مؤسس فلسفه اسلامی در کتاب الجمع بین رأی الحکیمین، بهنوعی تطبیق میان فلسفههای افلاطون و ارسطو پرداخته است. معهذا این پل ماسون اورسل در اوایل قرن بیستم با انتشار کتاب فلسفه تطبیقی (1931) بود که با دیدگاهی تاریخمحور و با توجه به مرکزیت اندیشه غربی، بحثی منسجم و روشمند را در این باب آغاز و به بررسی تطبیقی آراء و دیدگاههای فلسفی پرداخت. این مقاله ضمن تأمل در چیستی، امکان، ضرورت، شرایط و مقاصد فلسفه تطبیقی به زمینه فکری فرهنگی طرح فلسفه تطبیقی و وضعیت و آسیبشناسی آموزش و پژوهش آن در ایران معاصر پرداخته و در گامی ایجابی به معرفی و تحلیل سه الگوی فلسفه تطبیقی در دوره معاصر ـ یعنی رویکرد تطبیقی اتین ژیلسون، هانری کربن و توشیهیکو ایزوتسو با توجه به آثار تطبیقی این محققان ـ که نشانگر امکانات و محدودیتهای فلسفه تطبیقی با توجه به سنت فلسفه اسلامی است، میپردازد. تأمل در باب موقعیتمحوری «کانت» در تاریخ فلسفه غربی و اهمیت توجه به آن در مطالعات تطبیقی فلسفه، بخش پایانی این مقاله است.