مقاله حاضر به این سوال میپردازد که در رهیافت نظریِ آیتالله استاد شهید مرتضی مطهری، میان فرهنگ و علوم انسانی چه نوع مناسباتی برقرار است؟ برای این منظور، ابتدا دو مفهوم اساسی فرهنگ و علوم انسانی براساس دیدگاههای مطهری تعریف شده و خصایص و مؤلفههای هر یک مشخص شدهاند. آنگاه نظریه مطهری درباره مناسبات فرهنگ و علوم انسانی تقریر شده که دربردارنده چهار بخش زیر است: بههمآمیختگیِ نسبیِ فرهنگ و علوم انسانی، فرهنگ اسلامی و علوم انسانی، حلّ معضله نسبیت در فرض مدخلیّت فرهنگ اسلامی در علوم انسانی و چگونگی تعامل مسلمانان با فرهنگ و علوم انسانیِ بیگانه. در نهایت این نتیجه به دست آمد که مدخلیّتِ قهری و حتمی فرهنگ در علوم انسانی، بهصورت «موجبه جزئیّه» است نه موجبه کلیّه؛ یعنی چنین نیست که همه قضایای علوم انسانی، متأثر از فرهنگِ محیط بر آن باشند، بلکه در این میان، قضایای «تجربی» و «عقلی» محض نیز وجود دارند که فرافرهنگیاند. از سوی دیگر برخلاف تصور شایع، همه گونههای فرهنگ، «نسبی» و «غیرواقعنما» نیستند، بلکه فرضِ وجود فرهنگِ «مطلق» و «عام» که گزارههایش «استدلالپذیر» باشد، موجّه است و «فرهنگ اسلامی» از این نوع است. در نهایت، با مدخلیّت و فعلیت یافتن فرهنگ اسلامی در علوم انسانی، «علوم انسانیِ اسلامی» شکل میگیرد.