یافتههای جدید فلاسفه علم، مفاهیم اثباتی در خصوص شمول شرایط شناخت، خنثی بودن مشاهده و استقلال دادهها از تفاسیر نظری، همچنین تمایز میان علوم طبیعی و اجتماعی را مورد پرسش و چالش جدی قرار داده است. در مقابلِ رهیافتِ اثباتی، دادهها، نظریهها و انتظامهای مختلف همچون علم اخلاق بهعنوان بخشی از زمینههای گسترده اجتماعی و تاریخی بسط یافتهاند. این تأثیر چشمگیر به کمک رهیافتهای مختلف، از جمله رهیافتهای مشارکتی، پسانوباور و نو عملباوری شکل گرفته است. تحولات مذکور در حوزه اندیشه، علوم اجتماعی و برنامهریزی را به موقعیت پسااثباتباوری سوق داد و زمینههای اخلاقی برنامهریزی را پررنگتر نموده و این تأثیر در زمینه کاربست برنامهریزی نیز قابل ردیابی است. هدف از این مقاله بیان ویژگیهای نظریه برنامهریزی در چارچوب پسااثباتباوری و تبیین زمینههایِ ورود اخلاق به عرصه برنامهریزی به مفهوم کلی و چگونگی اثرگذاری آن بر فرآیند برنامهریزی است. دستاورد مقاله ارائه روند کار نوین در فرآیند برنامهریزیِ مبتنی بر توجه به زمینههایِ نوین اخلاقی است که آن را از فرآیندهای پیشین که رها از ارزش محسوب میشدند، متمایز میکند. همچنین بهمنظور انضمامی کردن ادعای مقاله، رهیافتِ غالبِ برنامهریزیِ پنجساله توسعه در کشور بهعنوان یکی از اسناد برنامهریزی میانمدت مورد مداقه قرار گرفته است؛ بهطوری که رها از ارزش بودن این برنامهها نیز قابل ردیابی بوده و نیاز ضروری به بازنگری این منظر را آشکار میسازد.