در پژوهش حاضر با روش تحلیلی تلاش شده است تا علاوه بر بررسی میزان خردورزی ومنطق گرایی در امثال وحکم فارسی، تأثیرپذیری آنها از آموزههای علم منطق وبازتاب مفاهیم و اصول این علم در آنها مورد بحث قرار گیرد .یافتههای این تحقیق نشان میدهد که مثلسازان نکتهسنج وخردمند نسبت به اصول منطقی بیتوجه و ناآگاه نبودهاند.گرچه این آگاهی ممکن است فطری و بهدلیل تیزبینی وهوش خدادادی آنها باشد.بهعلاوه برخی از اصول منطقی به عینه یا با تغییری اندک به کتب امثال راه یافتهاند. برخی از مثلها نیز بهنحو غیرمستقیم بر درک یک اصل منطقی توسط واضع اولیه آن دلالت میکنند. نویسنده دراین مقاله به ارزش تنبهی اما غیراستدلالیِ بسیاری از مثلها واقف شده ودر نتیجه بر پرهیز کاربران از اتکاء بهآنها در استدلال های روزمره مربوط به مباحث اجتماعی و سیاسی تأکید نموده است. تمایل واضعان امثال به صدور احکام کلی وعدم گرایش آنها به احکام جزئی وتحلیل این پدیده، از یافتههای دیگر این پژوهش است. همچنین نگارنده، امثال را از منظری منطقی تقسیمبندی نموده که ارزیابی آنها را آسانتر میکند.