شرایط امکانی پیدایی «رمان» و «نمایشنامه» بهعنوان دو قالب ادبی، محدود و موکول به شکلگیری سوژه مدرن است و از اینرو این دو قالب ادبی برای جهان پیشامدرن، یکسره ناآشنا هستند. «تجدد ادبی» موجب شد تا در مضامین، قالبها و کارکرد زبان و ادبیات فارسی تغییر رخ دهد و خصوصاً قالبهای ادبی جدید به اموری آشنا برای مخاطب ایرانی بدل شود. این مقاله به چگونگی استقرار دو قالب ادبی رمان و نمایشنامه در میان مخاطب ایرانی در جریان تجدد ادبی اختصاص دارد و نشان میدهد که رمان و نمایشنامه تنها با اتکا به امکانهای فرهنگی و روندهای تاریخیِ سنت زندگی ایرانی توانستهاند در جامعه ایران استقرار یابند. مقاله نشان میدهد که تجدد ادبی بدواً بهمثابه تداومی از «تحول ادبی» ناشی از تجربه جنگهای ایران و روس دانسته و پذیرفته شد؛ ثانیاً پنج روند اصلی به استقرار قالبهای رمان و نمایشنامه در میان ایرانیان کمک کردند: نخست: برابرانگاری رمان و تاریخ و بهرهگیری از روحیه تاریخدوستی ایرانیان؛ دوم: پیوند دادن رمان و نمایشنامه به سنتهای فرهنگی نظیر تقلید و شبیهخوانی در میان ایرانیان؛ سوم: تغییر حالات شخصیتهای رمانها و بهطور کلی ایرانیسازی آنها؛ چهارم: معرفی نمایشنامه و رمان بهمثابه تداومی از سنت تربیت و تهذیب در ادبیات فارسی؛ و پنجم: بهکارگیری مضامین و حکایات سنتی آشنا در نمایشنامهها و رمانها. برای این کار از شیوه فوکویی تحلیل گسست دیرینهشناسانه بهره برده شده و مقاله بر تحلیل متون ادبی و آثار تاریخی در مرحله «تحول ادبی» از دوره جنگهای ایران و روس تا وقوع انقلاب مشروطه و تفوق «تجدد ادبی» متمرکز است.