per
دبیرخانه شورایعالی انقلاب فرهنگی
فصلنامه علمی پژوهشی راهبرد فرهنگ
2008-3696
2018-11-22
11
43
7
31
10.22034/jsfc.2018.88847
88847
Original Article
دانشگاه در آئینه تاریخ یا جغرافیا؛ تحلیل انتقادی گفتمان سیاستگذاری در نظام آموزش عالی ایران
University in the Mirror of History or Geography: Critical Analysis of Policymaking Dis-course in Higher Education System of Iran
سیدمهدی سجادی
sajadism@modares.ac.ir
1
استاد فلسفه گروه تعلیم و تربیت دانشگاه تربیت مدرس
متولیان آموزش عالی و دانشگاهی قبل از ورود به جریان سیاستگذاری و تصمیمسازی، بهدنبال اتخاذ مبنا و خاستگاهی برای سیاستگذاریهای آموزشی و پژوهشی خود هستند که از قدرت توجیهکنندگی و مشروعیت و سندیتبخشی بالایی برخوردار باشد و بهتبع آن سعی مینمایند تا نظام ارزیابی از عملکرد نظام آموزشی و بهعبارتی دیگر ارزیابی از کمیت و کیفیت تصمیمگیری و سیاستگذاری خود را با عنایت به اقتضائات و ملاحظات خاستگاه و مبنای پذیرفتهشده تدوین نمایند. همچنین تلاش میکنند تا وضعیت چشمانداز نظام آموزش عالی را متناظر با روح حاکم بر آن مبنا تعریف نمایند که در این مقاله ما از آن به مبناگرایی تاریخی یاد میکنیم.این مقاله از یکسو با بررسی مفاهیم و تحلیل گفتمان انتقادی، بهدنبال احصاء مبانی و اصول عملکرد مستخرج از مبناگرایی تاریخی و نگاه جغرافیایی به دانشگاه و مقایسه مبانی و اصول عملکرد دانشگاه در دو نگاه فوقالذکر است و از سوی دیگر با اتخاذ نگاه جغرافیایی به دانشگاه بهمثابه رویکرد مختار و مطلوب و با تبیین ویژگیهای نگاه به دانشگاه از منظر فلسفه مکان، به نقد سیاستگذاری در نظام دانشگاهی در ایران طی چهار دهه قبل که ناظر بر ملاحظات تاریخی و خطی بوده است، میپردازد.
Officials in charge of higher and university education, before undertaking policymaking and decision-making look for foundation and basis of their educational and research policymaking that enjoy a high degree of justification, legitimization and documentation. They therefore try to develop their evaluation of performance of educational system, or, in other words, evaluation of the quality and quantity of their decision-making and policymaking by heeding the requirements and considerations of the accepted foundation and basis. They also try to define the vision of higher education system in congruence with the dominant spirit of that foundation, which is called historical fundamentalism in this paper. This article, on the one hand, through studying the concepts and discourse analysis, is in search of enumerating the bases and principles of performance extracted from historical fundamentalism and geographical approach to university and comparison of the principles and bases of performance of university in the two approaches, and on the other hand, attempts have been made to criticize policymaking in university system in Iran during the past four decades which have been based on historical and linear considerations. This objective has been followed through geographical perspective to university as a favorite and ideal approach and by explaining the characteristics of approach to university through philosophy of space.
http://www.jsfc.ir/article_88847_b375b7140f139e86b3ff3f9efdf20567.pdf
دانشگاه
تاریخ
تاریخگرایی
جغرافیا
سیاستگذاری
آموزش عالی ایران
تحلیل انتقادی
university
History
historicism
Geography
Policymaking
Higher Education in Iran
Critical analysis
per
دبیرخانه شورایعالی انقلاب فرهنگی
فصلنامه علمی پژوهشی راهبرد فرهنگ
2008-3696
2018-11-22
11
43
33
58
10.22034/jsfc.2018.88848
88848
Original Article
مبناگزینیهای ناگزیر مبناگریزان؛ نقدی بر مقاله «دانشگاه در آئینه تاریخ یا جغرافیا»
Inevitable Adoptions of Fundamental by Evaders of Fundamental:
A Critique of Article Intitled “University in the Mirror of History or Geography”
علیرضا شجاعیزند
shojaeez@modares.ac.ir
1
دانشیار دانشگاه تربیت مدرس
مقاله «دانشگاه در آئینه تاریخ یا جغرافیا» تأملی است در فلسفه تعلیم و تربیت که طی آن به وارسی و نقد مبانی معرفتی نظام آموزشی ایران پرداخته است. نظام آموزش عالی در ایران حسب تلقیِ آن مقاله، مبناگرایانه و تاریخی است و لذا مانع رشد ظرفیتهای فکری کنشگران این عرصه، یعنی استاد و دانشجو بوده است و راه درمان آن نیز تغییر و انتقال به گفتمان جغرافیاگرایی است. مقالة حاضر در واقع مروری است بر مقاله مذکور و در مقام نقد آن مدعی است که اولاً بر پشتوانههای نااستواری تکیه کرده و ثانیاً به آنچه از گفتمان پستمدرن در این باب اخذ نموده نیز پایبند نمانده است و لذا نتوانسته مصداق مطابقی از رهیافت مورد توصیه خود باشد. این ناهمراهی و خلافآمدها خود را در سطوح مختلف و در جای جای مقاله نشان دادهاند و لذا معروض نقدهای نظری و مفهومی ما واقع شدهاند.
The article titled “University in the Mirror of History or Geography” is a reflection on philosophy of education which critically studies the epistemological foundations of education system in Iran. Iran’s education system, according to this article, is fundamentalist and historical and hence it is an obstacle in the way of the growth of intellectual activists of this field, i.e. professors and students, and, the solution is change and transfer to geographism discourse. The present study is a review of the said article. In criticizing the said article, the contention of this writing is that, firstly, it has relied on instable supports; and secondly, it has not remained committed to what it has borrowed from postmodernism in this regard, and, hence, it has failed to be a compatible referent of the approach it recommends. The incompatibilities and incongruences are visible on different levels in various parts of the article, and, hence, they have become subject to theoretical and conceptual criticism of the present article.
http://www.jsfc.ir/article_88848_05effc238db036442fd51f4bb9f21f29.pdf
ژیل دِلوز
مبناگراییِ تاریخی
جغرافیاگرایی
فلسفه مکان
معرفتشناسیِ ریزوماتیک
پستمدرنیسم
Gilles Deleuze
Historical Fundamentalism
Geographism
Philosophy of Space
Rhizomatic Epistemolo-gy
per
دبیرخانه شورایعالی انقلاب فرهنگی
فصلنامه علمی پژوهشی راهبرد فرهنگ
2008-3696
2018-11-22
11
43
59
88
10.22034/jsfc.2018.88858
88858
Original Article
فمینیسم و دانش مدیریت: از ادعای همگرایی تا تعارض در عمل
فمینیسم و دانش مدیریت: از ادعای همگرایی تا تعارض در عمل
مهدی عزیزی
seyedmahdiazizi@gmail.com
1
میثم لطیفی
meisamlatifi@gmail.com
2
دانشجوی دکتری مدیریت سیستمها دانشگاه تربیت مدرس
دانشیار دانشکده مدیریت دانشگاه امام صادق(ع)
حضور و نفوذ فمینیسم در علوم انسانی و اجتماعی بهطور چشمگیر و شتابانی در حال افزایش است. در این میان، رشته مدیریت نیز در هر دو عرصه عمل و نظر شاهد این حضور و نفوذ بوده است. این تأثیرگذاری در رشته مدیریت با انتقادات فراوانی مواجه شده است. در این پژوهش، تلاش شده تا فراتر از انتقادات فلسفی و انتقادات موردی، با رویکردی نوین به انتقاد عملیاتی تئوریها و آموزههای فمینیسم در عرصه مدیریت پرداخته شود. در این راستا، پژوهشگران پس از تبیین منظر خود درباره انتقاد عملیاتی، با راهبرد پژوهش توصیفی- تحلیلی و با رویکردی انتقادی به بررسی آثار مدیریتی فمینیستی پرداختند. پس از آن تلاش شد، تا این آثار در یک ساختار کلی تقسیمبندی گردد. ماحصل این تلاش، تقسیمبندی آثار فمینیستی مدیریتی در دو دسته اساسی مدیریتگرا و انتقادی است. سرانجام، با استفاده از این تقسیمبندی، تعارض نهفته در دل تئوریهای مدیریتی فمینیست، بهنمایش گذارده شد. باید افزود نوآوری این مقاله علاوه بر اقدام به «نقد عملیاتی» فمینیسم در مدیریت، همین تقسیمبندی ارائهشده است، که نتایج سودمندی در بخش نتیجهگیری داشت. نتایج این پژوهش نشان داد که فمینیسم در مدیریت در دو عرصه اصلی دچار تعارض است: تعارض میان بهرهوری و اصول فمینیستی و تعارض برابری جنسیتی. تبیین نتایج نشان میدهد این تعارضها به قدری عمیقاند که با تغییر موضع در موضوع برابری یا تغییر جایگاه آموزههای فمینیستی، امکان از میان برداشتن آنها نیست. سرانجام پیشنهادهایی به نظریهپردازان مدیریت، نظریهپردازان اندیشه فمینیسم، مدیران اجرایی و فعالان فمینیست ارائه شد.
حضور و نفوذ فمینیسم در علوم انسانی و اجتماعی بهطور چشمگیر و شتابانی در حال افزایش است. در این میان، رشته مدیریت نیز در هر دو عرصه عمل و نظر شاهد این حضور و نفوذ بوده است. این تأثیرگذاری در رشته مدیریت با انتقادات فراوانی مواجه شده است. در این پژوهش، تلاش شده تا فراتر از انتقادات فلسفی و انتقادات موردی، با رویکردی نوین به انتقاد عملیاتی تئوریها و آموزههای فمینیسم در عرصه مدیریت پرداخته شود. در این راستا، پژوهشگران پس از تبیین منظر خود درباره انتقاد عملیاتی، با راهبرد پژوهش توصیفی- تحلیلی و با رویکردی انتقادی به بررسی آثار مدیریتی فمینیستی پرداختند. پس از آن تلاش شد، تا این آثار در یک ساختار کلی تقسیمبندی گردد. ماحصل این تلاش، تقسیمبندی آثار فمینیستی مدیریتی در دو دسته اساسی مدیریتگرا و انتقادی است. سرانجام، با استفاده از این تقسیمبندی، تعارض نهفته در دل تئوریهای مدیریتی فمینیست، بهنمایش گذارده شد. باید افزود نوآوری این مقاله علاوه بر اقدام به «نقد عملیاتی» فمینیسم در مدیریت، همین تقسیمبندی ارائهشده است، که نتایج سودمندی در بخش نتیجهگیری داشت. نتایج این پژوهش نشان داد که فمینیسم در مدیریت در دو عرصه اصلی دچار تعارض است: تعارض میان بهرهوری و اصول فمینیستی و تعارض برابری جنسیتی. تبیین نتایج نشان میدهد این تعارضها به قدری عمیقاند که با تغییر موضع در موضوع برابری یا تغییر جایگاه آموزههای فمینیستی، امکان از میان برداشتن آنها نیست. سرانجام پیشنهادهایی به نظریهپردازان مدیریت، نظریهپردازان اندیشه فمینیسم، مدیران اجرایی و فعالان فمینیست ارائه شد.
http://www.jsfc.ir/article_88858_298b167943cabc6ce1a2d855e2306231.pdf
فمینیسم
رویکرد انتقادی
مدیران زن
نظریه سازمان و مدیریت
نقد فمینیسم
فمینیسم
رویکرد انتقادی
مدیران زن
نظریه سازمان و مدیریت
نقد فمینیسم
per
دبیرخانه شورایعالی انقلاب فرهنگی
فصلنامه علمی پژوهشی راهبرد فرهنگ
2008-3696
2018-11-22
11
43
89
122
10.22034/jsfc.2018.88859
88859
Original Article
مطالعه پدیدارشناختی تجربه زیسته دانشجویان از فرایند نگارش پایاننامه
A Phenomenological Study of Lived Experience of Students in the Process of Thesis Writing
رضا همتی
rhemati@gmail.com
1
اکرم بیات
baiat.ahr@gmail.com
2
استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه اصفهان
کارشناسی ارشد مطالعات زنان
تحصیلات تکمیلی، مقطع مهمی در دوره دانشگاهی است، با اینحال بعضی از پژوهشها بر وجود کاستیها و مشکلات جدی در فرایند نگارش پایاننامه، دلالت دارند. در همین راستا، با وامگیری از پارادایم تفسیری تلاش شد تا تجربیات زیسته دانشجویان دختر از فرایند نگارش پایاننامه فهم و روایت شود. با توجه به اهداف و سؤالهای پژوهش، از پدیدارشناسی تفسیری بهدلیل حساسیت بیشتر به بستر شکلگیری تجارب و مشخص بودن نسبی مراحل تحلیل استفاده شد. مطلعین کلیدی حاضر در این پژوهش هشت نفر از دانشجویان حوزههای علوم اجتماعی کاربردی (رشتههای اقتصاد، مدیریت و حسابداری) بودند که اخیراً از پایاننامه خود دفاع کرده بودند. پیشانگارههای مثبت و منفی از نگارش پایاننامه، تلقی از خود و قابلیتهای علمی و عملی، تجربه احساسی، دوگانه راهنمایی، سرخوردگی، کنارهگیری و اتکا به دیگری، پایاننامه بهمثابه فرصت یادگیری، گذار و تغییر انگارههای ذهنی اولیه و نهایتاً کسب استقلال از جمله مضامینی بودند که در بررسی تجارب دانشجویان از نگارش پایاننامه بهدست آمد. توجه جدی به امر راهنمایی و تعامل مثبت و سازنده بین دانشجویان و اساتید از یکطرف و لزوم اصلاح شیوههای سنتی راهنمایی و توجه بیشتر به نقش همتایان و اساتید مشاور و اصلاح سیاستهای دپارتمانی و نهادی از طرف دیگر، از پیشنهادهای پژوهش است.
Postgraduate programs are a significant stage in academic career. However, some studies denote serious shortcomings and problems in the process of thesis writing. Attempts have been made in this paper to narrate and understand the lived experience of girl students in the process of thesis writing by borrowing from interpretative paradigm. In the light of the objectives and questions of the research, interpretative phenomenology was used due to more sensitivity to the context of formation of experiences and relative specificity of stages of analysis. The key informed respondents included eight students of applied social sciences (Economics, Management and Accounting) who had recently defended their theses. Positive and negative pre-constructs of thesis writing, understanding of self and scientific and practical capabilities, emotional experience, duality in supervision, frustration, resignation and reliance on other, thesis as a learning opportunity, transition and transformation of primary mental constructs, and finally, attainment of independence were the themes garnered from the study of students’ experiences of thesis writing. Serious attention to the issue of supervision and positive and constructive interaction between the student and supervisor, on the one hand, and, the necessity of correction of traditional methods of guidance, more attention to the role of counterparts and advisors and correction of departmental and institutional policies, on the other, are among the suggestions of this research.
http://www.jsfc.ir/article_88859_ec1b4accfd4ba9ed26d9b9e987b60383.pdf
نگارش پایاننامه
تعامل استاد و دانشجو
راهنمایی پایاننامه
پدیدارشناسی تفسیری
Thesis Writing
Supervisor-Student Interaction
Supervision of Thesis
Interpretative Phenomenology
per
دبیرخانه شورایعالی انقلاب فرهنگی
فصلنامه علمی پژوهشی راهبرد فرهنگ
2008-3696
2018-11-22
11
43
123
153
10.22034/jsfc.2018.88856
88856
Original Article
دلالتهای معنایی حجاب در میان زنان و دختران جوانِ بندرعباس
دلالتهای معنایی حجاب در میان زنان و دختران جوانِ بندرعباس
یاسر رستگار
yaser.rastegar62@gmail.com
1
مصطفی ظهیرینیا
zahirinia@hormozgan.ac.ir
2
مسعود پاشاامیری
masood410@yahoo.com
3
استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه هرمزگان
دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه هرمزگان
کارشناس ارشد پژوهشگری علوم اجتماعی دانشگاه هرمزگان
هدف این پژوهش، بررسی دلالتهای معنایی حجاب در میان زنان و دختران جوانی است که از سبکهای نامتعارف پوشش استفاده میکنند. بهعبارتی، زنان و دختران جوان که ممکن است پوشش آنها از منظر هنجارهای جامعه و گفتمان حاکمیت، نامتعارف بهنظر برسد، چه تفسیر و معنایی از پوشش و حجاب خود دارند؟ پژوهش حاضر با اتخاذ یک رویکرد کیفی مبتنی بر پارادایم تفسیری، به بررسی این موضوع میپردازد. نمونه پژوهش را زنان و دختران جوان شهر بندرعباس تشکیل میدهند که با دو روش نمونهگیری هدفمند و نظری انتخاب شدند. برای این پژوهش 20 مصاحبه بهشیوه نیمه ساختاریافته صورت گرفته و اطلاعات حاصل از آن با تکنیک نظریه زمینهای، تجزیه و تحلیل گردیده است.یافتههای پژوهش، در قالب 8 مقوله محوری کدگذاری شدهاند، که عبارتاند از: فردی شدن پوشش، پوشش پدیدهای متفاوت از حجاب، دلالتهای زیباشناختی، دلالتهای روانشناختی، تنوعطلبی، موقعیتمندی، نسبیشدن و الزامات ساختاری. مقوله هسته تحقیق نیز «سیالیت پوشش در برابر الگومندی پوشش» میباشد که از انتزاع مقولات محوری ادراک گردیده است.
هدف این پژوهش، بررسی دلالتهای معنایی حجاب در میان زنان و دختران جوانی است که از سبکهای نامتعارف پوشش استفاده میکنند. بهعبارتی، زنان و دختران جوان که ممکن است پوشش آنها از منظر هنجارهای جامعه و گفتمان حاکمیت، نامتعارف بهنظر برسد، چه تفسیر و معنایی از پوشش و حجاب خود دارند؟ پژوهش حاضر با اتخاذ یک رویکرد کیفی مبتنی بر پارادایم تفسیری، به بررسی این موضوع میپردازد. نمونه پژوهش را زنان و دختران جوان شهر بندرعباس تشکیل میدهند که با دو روش نمونهگیری هدفمند و نظری انتخاب شدند. برای این پژوهش 20 مصاحبه بهشیوه نیمه ساختاریافته صورت گرفته و اطلاعات حاصل از آن با تکنیک نظریه زمینهای، تجزیه و تحلیل گردیده است.یافتههای پژوهش، در قالب 8 مقوله محوری کدگذاری شدهاند، که عبارتاند از: فردی شدن پوشش، پوشش پدیدهای متفاوت از حجاب، دلالتهای زیباشناختی، دلالتهای روانشناختی، تنوعطلبی، موقعیتمندی، نسبیشدن و الزامات ساختاری. مقوله هسته تحقیق نیز «سیالیت پوشش در برابر الگومندی پوشش» میباشد که از انتزاع مقولات محوری ادراک گردیده است.
http://www.jsfc.ir/article_88856_19ef10ca3396a50f29f27648dd9e5382.pdf
حجاب
پژوهش کیفی
زنان و دختران جوان
بندرعباس
حجاب
پژوهش کیفی
زنان و دختران جوان
بندرعباس
per
دبیرخانه شورایعالی انقلاب فرهنگی
فصلنامه علمی پژوهشی راهبرد فرهنگ
2008-3696
2018-11-22
11
43
155
176
10.22034/jsfc.2018.88861
88861
Original Article
طراحی و اعتباریابی ابزار سنجش نظارت راهبردی در مراکز آموزش غیررسمی
طراحی و اعتباریابی ابزار سنجش نظارت راهبردی در مراکز آموزش غیررسمی
رحمتاله مرزوقی
rmarzoghi@rose.shirazu.ac.ir
1
جعفر ترکزاده
djt2891@gmail.com
2
مهدی محمدی
m48r52@gmail.com
3
جعفر جهانی
jahani80@yahoo.com
4
الهام حیدری
eheidari22@gmail.com
5
استاد دانشگاه شیراز
دانشیار دانشگاه شیراز
دانشیار دانشگاه شیراز
دانشیار دانشگاه شیراز
استادیار دانشگاه شیراز
هدف این پژوهش، کاوش مفهوم نظارت راهبردی در مراکز آموزش غیررسمی و طراحی و اعتباریابی ابزاری برای اندازهگیری این نوع نظارت بود. برای تحقق این هدف از طرح ترکیبی اکتشافی متوالی از نوع ابزارسازی استفاده شد. در مرحله اول با مصاحبه عمیق نیمهساختمند با 20 نفر از ناظران و مدیران مراکز آموزشهای آزاد و 12 عضو هیئت علمی و با بهکارگیری شیوه تحلیل مضمون، ابعاد نظارت راهبردی شامل ماهیت، هدف، کارکرد، فعالیت و الزامات کشف گردید و سپس این نتایج، برای اندازهگیریِ میزان اعمالِ نظارت راهبردی در قالب یک ابزار سنجش، ساماندهی گردید. روایی صوری این ابزار با استفاده از نظرات 30 متخصص و کارشناس خبره صورت پذیرفت و بهمنظور انجام روایی سازه، از روشهای تحلیل گویه و تحلیل عاملی مرتبه اول و دوم نیز استفاده شد. برای این منظور پرسشنامه نهایی بین 273 مؤسسه آموزشی توزیع و با استفاده از نظرات مدیران، اعتباریابی ابزار انجام گردید. نتایج نهایی نشان داد که این ابزار برای اندازهگیری میزان اعمال نظارت راهبردی بر مراکز آموزشی غیررسمی دارای اعتبار و روایی مناسبی است.
هدف این پژوهش، کاوش مفهوم نظارت راهبردی در مراکز آموزش غیررسمی و طراحی و اعتباریابی ابزاری برای اندازهگیری این نوع نظارت بود. برای تحقق این هدف از طرح ترکیبی اکتشافی متوالی از نوع ابزارسازی استفاده شد. در مرحله اول با مصاحبه عمیق نیمهساختمند با 20 نفر از ناظران و مدیران مراکز آموزشهای آزاد و 12 عضو هیئت علمی و با بهکارگیری شیوه تحلیل مضمون، ابعاد نظارت راهبردی شامل ماهیت، هدف، کارکرد، فعالیت و الزامات کشف گردید و سپس این نتایج، برای اندازهگیریِ میزان اعمالِ نظارت راهبردی در قالب یک ابزار سنجش، ساماندهی گردید. روایی صوری این ابزار با استفاده از نظرات 30 متخصص و کارشناس خبره صورت پذیرفت و بهمنظور انجام روایی سازه، از روشهای تحلیل گویه و تحلیل عاملی مرتبه اول و دوم نیز استفاده شد. برای این منظور پرسشنامه نهایی بین 273 مؤسسه آموزشی توزیع و با استفاده از نظرات مدیران، اعتباریابی ابزار انجام گردید. نتایج نهایی نشان داد که این ابزار برای اندازهگیری میزان اعمال نظارت راهبردی بر مراکز آموزشی غیررسمی دارای اعتبار و روایی مناسبی است.
http://www.jsfc.ir/article_88861_e09675113cddf75e729566fedcc750c1.pdf
نظارت
نظارت راهبردی
پژوهش ترکیبی
نظارت
نظارت راهبردی
پژوهش ترکیبی
per
دبیرخانه شورایعالی انقلاب فرهنگی
فصلنامه علمی پژوهشی راهبرد فرهنگ
2008-3696
2018-11-22
11
43
177
199
10.22034/jsfc.2018.88851
88851
Original Article
ارائه چارچوب توسعه دیپلماسی علم و فنّاوری از منظر کارگزاران کشور
Provide a framework for the development of science diplomacy for Islamic Republic of Iran, the prespective of experts and officials of Scientific organizations and diplomatic
محمدسعید تسلیمی
taslimi@ut.ac.ir
1
خلیل نوروزی
khalilenoruzi@gmail.com
2
احمد مخدومی
ah.makhdoumi@gmail.com
3
مهدی هاجری
mhajari.67@ut.ac.ir
4
استاد تمام دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
دانشجوی دکتری رشته سیاستگذاری علم و فنّاوری دانشگاه تهران
دانشجوی کارشناسیارشد معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیهالسلام
دانشآموخته کارشناسی ارشد مدیریت تکتولوژی دانشگاه تهران
برقراری ارتباط علمی در محیط بینالمللی اگرچه امری لازم و باعث پیشرفت ملتهاست، در عین حال حاوی پیامدها و اثرات تدریجی و گاه دفعی سیاسی است. جمهوری اسلامی ایران بهواسطه مقاصد عالیه و تلاش برای تأسیس یک نظام فکری جهانی همواره بیش از سایر ملل در معرض چنین مخاطراتی است. بنابراین جهت توسعه دیپلماسی علم و فنّاوری (دعف) مدلی برای بیشینه کردن منافع و کمینه کردن مضرات ضروری است. هدف این پژوهش ارائه مدل پارادایمی و نظاممند بدینمنظور است. لذا بر مبنای استراتژی پژوهشی دادهبنیاد و به شیوه اشباع نظری با 21 نفر مصاحبه شد و با فرآوری دادهها، مدل پارادایمی استخراج گردید. مشخص شد که «خدمات متقابل ساحت علم و ساحت سیاست» مقوله محوری چارچوب توسعه دیپلماسی علم و فنّاوری بوده که با سیاستگذاری و ترتیبات اجرایی مناسب و آگاهی نسبت به شروط و زمینههای مقتضی توان کشور را برای حرکت در راستای صدور انقلاب و دفع تهدیدهای دشمنان افزون میسازد.
برقراری ارتباط علمی در محیط بینالمللی اگرچه امری لازم و باعث پیشرفت ملتهاست، در عین حال حاوی پیامدها و اثرات تدریجی و گاه دفعی سیاسی است. جمهوری اسلامی ایران بهواسطه مقاصد عالیه و تلاش برای تأسیس یک نظام فکری جهانی همواره بیش از سایر ملل در معرض چنین مخاطراتی است. بنابراین جهت توسعه دیپلماسی علم و فنّاوری (دعف) مدلی برای بیشینه کردن منافع و کمینه کردن مضرات ضروری است. هدف این پژوهش ارائه مدل پارادایمی و نظاممند بدینمنظور است. لذا بر مبنای استراتژی پژوهشی دادهبنیاد و به شیوه اشباع نظری با 21 نفر مصاحبه شد و با فرآوری دادهها، مدل پارادایمی استخراج گردید. مشخص شد که «خدمات متقابل ساحت علم و ساحت سیاست» مقوله محوری چارچوب توسعه دیپلماسی علم و فنّاوری بوده که با سیاستگذاری و ترتیبات اجرایی مناسب و آگاهی نسبت به شروط و زمینههای مقتضی توان کشور را برای حرکت در راستای صدور انقلاب و دفع تهدیدهای دشمنان افزون میسازد.
http://www.jsfc.ir/article_88851_063c44c52e0561c4280a55865b97ffb4.pdf
دیپلماسی علم و فنّاوری (دعف)
ارتباطات بینالمللی
ارتباطات علمی
اقتدار علمی
قدرت نرم
دیپلماسی علم و فنّاوری (دعف)
ارتباطات بینالمللی
ارتباطات علمی
اقتدار علمی
قدرت نرم